از کوه بالا رفت شقایق های وحشی

از کوه بالا رفت شقایق های وحشی

از کوه بالا رفت شقایق های وحشی در دسترس نبودند .با احتیاط رفت ودسته ای از شقایق های سرخ را چید .کوله بارش سنگین بود .به سختی از کوه پایین آمد .کف پوتینش سوراخ شده بود.

کم کم هوا تاریک می شد که به سنگرها نزدیک شد .به سمت سنگر خودشان حرکت کرد .صدایی ملکوتی را شنید که روحش را به پرواز در آورد .با خوشحالی پرده سنگر را کنار زد ولی ناگهان پیکرهای بی جان رزمندگان را مشاهده کرد که بالا سرشان صوت قرآن گذاشته اند خیلی ناراحت شد و بعد از خواندن نماز تا صبح گریه و شیون می کرد تا جایی که چشمانش خون شده بود .فرمانده بعد ازدیدن این وضعیت علت را جویا شد که رزمنده جواب داد یکی از شهیدان برادرم بود.وقتی به شناسایی رفتم نتوانستم با برادرم خداحافظی کنم چون آنها به منطقه عملیاتی اعزام شده بودند.

این یک برداشت آزاد بود.


تهیه و تنظیم مهرماه 98

مطالب مرتبط